آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





  تن شب خسته و سرده        دست مهتابو بریدن

   گل من خبر نداری.....           مهربونی رو خریدن!

   تو کجای قصه بودی              وقتی صحبت از خطر شد؟

   وقتی رو گلوی جنگل            بوسه از جنس تبر شد؟

   توی آغوش کی بودی           وقتی بیتاب تو بودم؟

   شب تو با کی سحر شد       وقتی پیش تو نبودم؟

   گله دارم قدِ دریا....              این غرور ِ کذبو بشکن

   اگه اخمای تو واشه-             چیزی کم نمیشه اصلا!؟

   حرمت عشقو نگه دار             ماه و تقدیم دلم کن

   توی این شبای خسته-           منو از غصه ها کم کن

   دست شب سیاهه اما-          دست تو ، خدای پاکی..

   ای که از جنس زمینی-           ساده ، مهربون و خاکی-

   واسه ی این من ِ  تنها           یه رفیق مهربون باش

   منو مدیون خودت کن             واسه لحظه هام امون باش..


                               (نازنین هدایت نژاد) 

[ دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]


زیبا ترین شعر دنیا

آب آب

بابا آب بابا آب

آی باکلا آی بی کلا

دیونه کیه عاقل کیه

جونور کامل کیه

وایسته نیاربه عزتت خمارم

حوصله هیچ کسیو ندارم

کفر نمی گم سوال دارم

یه تریلی محال دارم

تازه داره حالیم میشه khidیکارم

می چرخمو می چرخونم سیارم

تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نابت منم

تازه دیدم که دل دارم بستمش

راه دیدم نرفته بود رفتمش

جونه نشکفته رو رستمش

ویروس که بود حالیش نبود هستمش

جواب زنده بودنم مرگ نبود جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود توروبه خدا بود؟

اون همه افسانه وافسون ولش؟

این دل پرخون ولش

دلهره گم کردن گدارمارون ولش؟

تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟

خیابونا،سوت زدنا،شبشبه بارون ولش؟

دیونه کیه عاقل کیه؟

جونور کامل کیه؟

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست  دویدم

چشم برام فرستادی تا ببینم که دیدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟

کنار این جوب رون معناش چیه؟

این همه راز،این همه رمز

این همه سرواسرار معماست

آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟     نه والا

ماتو پریشونم کنی که چی بشه ؟      نه به الله

پریشونت نبودم؟

من حیرونت نبودم؟

تازه داشم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه

اتم تو دنیای خودش حریف صدتا رستمه

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه

انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه

چشمای من آهن زنجیر شدن

حلقه ای از حلقه زنجیر شدن

عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم

چشم منو انجیرتو بنازم

دیونه کیه عاقل کیه؟

جونور کامل کیه؟

                                                               شعر از: زنده یاد حسین پناهی

 

[ پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

برای من 
دوست داشتن 
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ..

[ پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

شعر زیبای " اگر به خانه‌ی من آمدی "

 

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سق

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم

 

غاده السمان

 

 

 

[ پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

کمی آرامش می خواهم
کمی آسمان شب
کمی صدای موج دريا
کمی رنگ سبز جنگل های شمال
کمی باران
کمی کوچه های مه آلود پيچيده در بوته های ياس زرد
کمی عاطفه
کمی ماهی قرمز غوطه ور در حوض نقلی حیاط
کمی گل شمعدانی
کمی صداقت می خواهم ...
من بوی عطر سيب را
به ادکلن شب های پاريس ترجيح می دهم
من با يک نسيم به خواب می روم
من با يک نسيم بيدار می شوم
من از شلوغی ها گريزانم
يک جرعه آب مرا مست می کند
يک شاخه ريحان مرا سير می کند
من چيز زيادی نمی خواهم
کمی آرامش
من برای رسيدن به آرامش
تمام شب را در سفر بودم
تمام جاده های شب را تنها پيمودم
من برای رسيدن به آرامش
خودم را به دست دريا سپردم .
مغزم دوران می کند
چشمانم بی تابانه بی خوابی می کشد
لب هايم خشکيده است
ذره ای آرامش می خواهم
چقدر اينجا شلوغ است
آه
آرامش
شايد
....
نمی دانم
شايد قسمت همين است .............

[ سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز: 14
دوستای دیروز: 2
دوستای هفتمون : 17
دوستای یک ماهمون: 905
کل دوستایی که تا حالا اومدن: 91358
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت