آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





سلام

 

مات و مبهوت به یک جا خیره شدی. صورتت سرخ شده. تو چشمای گود رفته ات اشک جمع شده. دیگه هیچ چیز برات مهم نیست. بعضی وقت ها زار زار میزنی زیر گریه. با دستهایی که دارن میلرزن اشکات رو پاک می کنی. بعضی موقع ها از عصبانیت تو سر و کله ی خودت میزنی.

به خودت فحش میدی. و همش خودت رو به خاطر کاری که کردی سرزنش میکنی.

حس تلخ ناامیدی رو در وجودت احساس میکنی.

حسی که همش تو گوشت میگه نه این دنیات رو داری و نه اون دنیات.

این احساس ها تو رو چند دقیقه ای به فکر فرو میبره. به خودت قول میدی که این بار دفعه ی آخرم بود. دقیقا همون حرفی رو تکرار میکنی که دفعه ی قبل هم گفته بودی. این بار دفعه ی آخرم بود...

خیلی از ما این احساس تلخ ناامیدی و یاس وبعد تصیم دوباره برای بازگشت رو تجربه کردیم.

ولی چرا بارها و بارها و دوباره و دوباره با شکست رو به رو شدیم؟

بزار من حدس بزنم. امیدوارم با نظرم موافق باشید.

این که عوامل زیادی ما رو به انجام دوباره ی این عمل کثیف سوق می دهند که شکی نیست و میدونم اکثر شما این رو قبول دارید.

ولی بچه ها شما یک موضوع مهم رو دست کم گرفتین. شما قدرت شهوت خود رو دست کم گرفتید.

اگر میخواهین به قدرت شهوت پی ببرین کافی است که فقط نگاهی به تاریخ و به پادشاهان سلسله های مختلف بیندازید. من نمیخوام تاریخ درس بدم. من میخوام بگم که باید از تاریخ درس عبرت بگیریم.چقدر پادشاهان بودند که سرزمین های خود را به خاطر گرفتن یک زن از کشور دیگه از دست دادن.

شهوت آتشی است که همیشه شعله ور است واگر بخوای با این شعله بازی کنی ممکنه تمام زندگیت رو بسوزونه.

میدونم مبارزه با شهوت سخته ولی با کمک خیلی از چیزها میتونین کنترلش کنید.

فقط باید بگردین تو وجودتون ببینید چه چیزی شما رو در زندگی از شهوت بی جا دور میکنه.

بعضی از افراد یکی از بهترین و سریع ترین راه ها را انتخاب میکنند و اون افزایش ایمان است. در حقیقت این افراد با یک تیر دو نشون میزنند یکی شهوت خودشون رو به خوبی کنترل میکنند ودیگری معنای واقعی زندگی کردن رو با تمام وجودشون احساس میکنند و آرامش جاوید الهی پاداشی است که نصیبشان میشود( البته با صرف نظر از صواب و منزلتی که نزد خدا پیدا میکنی)

و بعضی دیگر نیز راه های مختلف مثل رفتن به بیرون یا قرار گرفتن توجمع یا هرچیز دیگره ای که خودتون بهتر از من میدونید رو انتخاب میکنند.

نمی خوام زیاد سرتون رو با حرف های تکراری خودم درد بیارم فقط خواستم بگم که وقشه .....

  

[ 28 آذر 1389برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]
روزی، روزگاری پدر و پسری به کوهستان رفتند. ناگهان پسر از بالای صخره افتاد و فریاد زد: "آه" و در کمال تعجب شنید که کوهستان تکرار کرد: آه
پسر با تعجب گفت: تو کی هستی؟
جواب رسید: تو کی هستی؟
پسر مجدداً فریاد کشید: من تو را تحسین میکنم.
صدا گفت: من تو را تحسین میکنم.
پسر عصبانی شد و فریاد زد: ترسو!
صدا جواب داد: ترسو!
این بار پسر رو به پدر کرد و گفت: پدر چه اتفاقی افتاده است؟
پدرش لبخندی زد و گفت:"توجه کن پسرم! سپس فریاد زد:" تو یک قهرمانی!"
صدا پاسخ داد:" تو یک قهرمانی!"
پدر گفت گوش کن پسرم! این صدای پژواک است که هر آنچه تو بگویی تکرار میکند. مردم به آن "اکو" میگویند، اما من به آن " زندگی " می گویم. زندگی هر آنچه بگویی و فکر کنی را بسوی تو برمیگرداند و اگر به دنبال عشق هستی، در قلبت عشق ایجاد کن، اگر به دنبال بزرگی هستی، شایستگی آن را در خودت به وجود بیاور
 
" زندگی تو یک تصادف نیست، بازتاب خود تو است"
 
 
 
 
 

تو توی زندگی دنبال چی هستی عشق..آزادی .رهایی....

[ 28 آذر 1389برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

 

 

با سلام و خیلی خوب شد این وب درست کردید.هم من و هم همه پسرا در سنی هستیم که نمیشه ازدواج کنیم شهوت خیلی در این سن زیاده و این واقعیته.کسی بگه از پسرای این دوره استمنا نکرده دروغه.قدیمیا رو نمیدونم.دو سه چیز مهم باید بگیم.یکی اینکه نباید استمنا کرد ولی این کار از اینکه به یک پسر یا دختر تجاوز بشه یا با میل خودشون یا میل خودمون رابطه جنسی بوجود بیاد بهتره.دیگریش اینه که راه حل نداره.اگر داشت گفته میشد.با ورزش سنگین و عبادات نمیشه جلوی غریزه های انسانها را گرفت.مثل غذا و شهوت و آب و خواب.فقط میشه کنترلش کرد.کم بشه.من برای سه چهار سال کار هر روزم بود.فقط دور چشمم یک حلقه تیره افتاده بود.وقتای که امتحان بود یک ماه میشد کاری نمیکردم دور چشمام حلقه تیره کمرنگ میشد.زیادتر خودارضای میکردم هم تیره میشد بعدش چین میافتاد.زیر پلک پایین.نمیدونستم اون موقع ولی پدر مادرامون میفهمند ما چکار کردیم ها. بهمون نمیگن ولی میفهمند.بزرگترا هم میدونند ولی به رومون نمیارند.از دخترا نمیگم چون بلد نیستم هیچ چیزی.درسته که بد هست ولی نباید خیلی زیادی دروغ بگیم که زود پیر میشیم میمیریم کور میشیم. چون باعث میشه چیزی بدتر برای بعضی پسرها بوجود بیاد.یکی چونکه اینها رو شنیده بود از ترسش نکنه کور بشه قبول کرده بود که یک نفر با اون کار بد کنه.هم ارضا میشد هم خودارضای نبود.بعدا یک نفر شد چند نفر.بهتر این نبود که بگیم استمنا نکن ولی نمیشه کاریش کنی دیگه نذار کسی با تو کار بدتری بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟

یعنی ترسوندن نتیجه نداره.صیغه برای 18 سالگی به بعد هست.پسری 14 سال یا سیزده سال داره چکار باید کنه؟راه حل هم نداره.فقط یک کاری که من یاد گرفتم اینه که نگیم هر وقت شهوت اومد سراغمون استمنا کنیم.بگیم مثلا هفته ای یکبار و جمعه ها.و اگر این جمعه یا شنبه این کارو نکردیم دیگه نکنم تاااااا هفته بعدش.بخودم قول دادم.بعضی اوقات نمیشد.خب اشکال نداره.ولی بیشترش میشد وقتها.اینترنت شاید اثر داشته باشه ولی کسیکه نماز میخونه با اینترنت میشه نمازشو ترک کنه؟ ترک نمیکنه و اگه بکنه همون بهتر .چون ایمانش ضعیفه.نمیگم اثر نداره.ولی نباید بگذاریمش تقصیر اینترنت که پسری خودارضایی میکنه.یک دلیلش هم خودمم داشتم و دارم تنهاییه.تنها توی اطاقم باشم.تنها برم حموم.وقتی به پدرم گفتم من اینطوری هستم .بهم کمک کرد. الان بجز ماهی یک یا دو بار همیشه اطاق خواب پدر و مادرم میخوابم.با پدرم میرم حموم.پدر و برادر و دایی و عمو بهتر از دوست میتونن کمک بکنند. ولی باید بگیم و کمک بخواییم.سن زیاد یعنی تجربه زیاد.دوستمونم دارند و کمک میکنند. کسی که باباش فوت کرده خب بیشتر مشکل داره.این چیزها رو توضیح بدید.بدترینش اینه که پسری بره دنبال شهوترانی با دوست بزرگتر از خودش.چونکه بترسه از خودارضایی.

 

 

با تشکر از دوست خوبم.

 

 

[ دو شنبه 23 آذر 1389برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]
 

زندگی زیباست ...
و هر روزش آغازی دوباره
برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته


زندگی زیباست ...
به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...
و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ گل رُز ...


و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی
با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ...
بی سایه، بی غم


و با اندکی پستی و بلندی ...
کسی چه می داند ؟
همیشه آنگونه که میخواهیم نیست ...
و هرچه میخواهیم به دست نمی آید ...
هجران ها هم حکمتی دارند

اما زندگی همچنان زیباست
می توان خاطراتی خوب در ذهن حک کرد
و باقی را دور ریخت ...
یاد زیبایی های زندگی تا پایان عمر نشاط و سرزندگی به دنبال دارد


پاییز را هم می توان زیبا دید
نگو خزان است و زردی
اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند
همانطور که شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدم هایمان را می سازند
خش خش برگ ها هم زیباست
اگر بخواهیم


مشکل همیشه هست
نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد
باید دید و نگرش عوض شود
نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را
برایمان به ارمغان می آورد
این راهی ست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی


گاه باید مسیر خود را عوض کنیم
همیشه یک راه پاسخگو نیست
جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم
شاید اینگونه پیروز شدیم ...
راه های حل مشکلات زیاد است و
همه کلیدی به دستمان خواهند داد


و البته به شرط آن که ریسمان امید و هدفهایمان
گسیخته نشود ...


بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم
و خالق ِ یکتا، بی حساب و کتاب ما را رها نخواهد کرد
و نظاره گر و دست گیر ماست
تنهایمان نمیگذارد
چه در سختی
و چه شادی


و بدانیم هرچه انجام میدهیم ثبت خواهد شد
و خوبی و نیکی کردن را فراموش نکنیم
آری اینگونه است رسیدن به اوج
باید بخواهیم
نهراسیم
بتوانیم
ببینیم
تلاش کنیم
فردا را بخواهیم
از گذشته به جز تجربیاتش مابقی را دور ریزیم


آری
زندگی با همه سختی ها و مشکلاتش
باز هم زیباست
رنگارنگ و شیرین

 

[ دو شنبه 22 آذر 1389برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

 

نوشته زیر توسط یکی از همنفس هایمان نوشته شده...که برامون فرستاده ازیش ممنونم...

با سلام به همه ی دوستانی که برای پاک بودن و پاک ماندن خودشون خیلی زحمت میکشن تا همیشه احساس قشنگ و خوبی که این پاک بودن به آدم میده رو در همه جا داشته باشن.....

دوستان من ، من همیشه که تصمیم به ترک میگرفتم بعد سه ، چهار روز به خودم میگفتم که من که تونستم این چند روز رو ترک کنم پس حتما میشه هر موقع ترک همیشگی یا لااقل ترک چند ماهی کرد و باز به مسیر خودم ادامه میدادم و یه جورایی هم به خودم میگفتم بازم ادامش میدم و به غیر از اون ضعف جسمی و روحی وروانی بعد خودارضایی اصلا به هیچ وجه ناراحت نمیشدم ولی ولی همین احساس بد و وسوسه انگیز (به صورت قدرت اعتماد به نفس دادن "اشتباه" به آدم ) بوده که من همیشه و همیشه در مقابل ترک شکست میخوردم وشیطان همیشه بر من پیروز بود

و به خاطر دوری و غرور خودش به خدا ،،با حس حسادت، و کشیدن همه به پایین و همراه کردن همه به راه اشتباه خودش همیشه به من میخندید و من به دلیل اینکه تسلیمش شده بودم فقط و فقط روزبه روز به آدمی ضعیفتر تبدیل میشدم.....

این و گفتم که دوستانی که این حس رو دارند اشتباه منو تکرارنکنند و زندگی قشنگ و آرامش فکری و اعصاب خودشونو با انجام این عمل تباه نکنند.......

 

  

       

[ دو شنبه 17 آذر 1389برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]
صفحه قبل 1 ... 33 34 35 36 37 ... 42 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز: 57
دوستای دیروز: 2
دوستای هفتمون : 60
دوستای یک ماهمون: 948
کل دوستایی که تا حالا اومدن: 91401
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت