آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسهء بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند . پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند. آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد : این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟

[ جمعه 3 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

در آن دورانی که به توالت‌های عمومی در شرق اطمینان کمتری وجود داشت، خانمی انگلیسی در تدارک سفری به هندوستان بود. مهمانخانه کوچکی را که متعلق به مدیر مدرسه محلی بود در نظر گرفت و اتاقی در آن رزرو کرد. چون نگران بود که آیا در مهمانخانه توالت وجود دارد یا خیر؛ در نامه‌ای به مدیر مدرسه سؤال کرد که آیا در مهمانخانه مورد نظر دبلیو سی (WC) وجود دارد یا خیر؟

مدیر مدرسه تسلط کاملی به زبان انگلیسی نداشت، نزد کشیش محلی رفت و پرسید که دبلیو سی (WC) به چه معنی است؟

کشیش هم تا آن زمان نشنیده بود. دو نفری همت گماشتند تا معانی احتمالی این دو حرف را بیابند و نهایتاً به این نتیجه رسیدند که خانم مزبور طالب وی ساید چاپل (Wayside Chapel) “کلیسایی کوچک در کنار جاده” است، که بداند آیا کلیسایی کنار جاده، نزدیک مهمانخانه وجود دارد یا خیر؟ آنها ابداً به ذهنشان خطور نکرد که این دو حرف ممکن است به معنی توالت باشد.

مدیر مدرسه در جواب خانم نامه‌ای به شرح زیر نوشت:

خانم عزیز در کمال مسرت به اطلاع شما می‌رسانم که در ٩ مایلی مهمانخانه یک دبلیو سی (WC) وجود دارد که در میان بیشه‌ای از درختان کاج قرار گرفته و اطراف آن را چشم‌اندازی زیبا فرا گرفته است. این دبلیو سی (WC) گنجایش ٢٢٩ نفر را دارد و روزهای یکشنبه و پنجشنبه باز است. چون انتظار می‌رود افراد بسیاری در ماه‌های تابستان به اینجا بیایند، توصیه می‌کنم زودتر تشریف بیاورید.

اما در این دبلیو سی (WC) فضای ایستاده هم زیاد وجود دارد. این وضعیت مطلوبی نیست بخصوص اگر عادت داشته باشید مرتباً به آنجا بروید. شاید برای شما جالب باشد که بدانید دختر من در دبلیو سی (WC) ازدواج کرد و در آنجا بود که با شوهرش ملاقات کرد. واقعه بسیار عالی و جالبی بود. در هر محل نشستن ده نفر نشسته بودند. مشاهده سیمای آنها و شادمانی آشکار آنها بسیار دلپذیر بود. از هر زاویه می‌توان عکس گرفت. متأسفانه همسرم بیمار شده و اخیراً نتوانسته است به آنجا برود. تقریباً یک سال از آخرین مرتبه‌ای که رفته می‌گذرد که البته برای او بسیار دردناک است. .

البته مسرور خواهید شد بدانید بسیاری از مردم ناهارشان را با خودشان می‌آورند و تمام روز را آنجا می‌گذرانند که برایشان بسیار دلپذیر است. دیگران ترجیح می‌دهند قبل از وقت بیایند و تا آخرین لحظه هم بمانند. به آن بانوی محترم توصیه می‌کنم روزهای پنجشنبه به آنجا بروید زیرا نوازنده اُرگ نیز می‌آید و همراهی می‌کند.

جدیدترین چیزی که افزوده شده ناقوسی است که هر وقت کسی وارد می‌شود زنگ می‌زند. بازاری هم در آنجا داریم که نشیمن‌گاه مخملی برای همه فراهم می‌کند چون بسیاری بر این باورند که مدت‌هاست چنین چیزی لازم بوده است. چشم به راهم که شما را تا آنجا همراهی کنم و شما را در جایی قرار دهم که همه بتوانند شما را ببینند.

با احترامات فائقه؛ مدیر مدرسه

خانم مزبور وقتی نامه را خواند غش کرد … و البته هیچوقت به هندوستان نرفت.

[ پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

 

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود

مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی

زائوچی در مورد این داستان می گوید :

خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند.

 

[ پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

این روزها همه دوست دارند همه چیز کوتاه..آسان و قابل درک باشد..یعنی با وجود انکه هوش ما انسانها نسبت به انسانهای 100 سال گذشته بیشتر شده است اما باز دوست داریم که همه چیز را به سرعت بدست بیاوریم..و زمان چیزی است که به سرعت می گذرد..و میبینیم که چه زود می گذرد...و هر روز جهان اطرافمان دچار تحولات بسیاری می شود و همین طور حجم اطلاعات روز به روز بیشتر می شود...و ما خود را در دنیایی پر از اطلاعات کوچک می بینیم..شاید در دنیای اطلاعات ما از داشته هایمان به نفع زندگی خود بهره می بریم..و هرکسی در هر جای کره خاکی به هر چیزی که فکرش را بکند می تواند در مورد آن کلمه یا موضوع به سرعت اطلاعاتی بدست آورد..و این حس سیری نا پذیر آدمی همواره دنبال جدید ترین چیزها می گردد... اما واقعا ما در کجای این دنیا قرار داریم..ما در چه زمانی زندگی می کنیم..آیا ما از داشته هایمان به خوبی استفاده می کنیم از زندگیمان آن طور که انتظار داریم لذت میبریم..از محیط اطرافمان چه می دانیم..آیا از داشته هایمان برای سعادت خود استفاده می کنیم یا اینه داریم بر علیه خود آنهارا به کار می اندازیم...از جسم از روحمان چطور استفاده می کنیم.. چرا نمی گذاریم آرامش همیشگی باشد..چرا نمی گذاریم خوشبختی به سراغمان بیاید...چرا برای انجام کارهای خوبمان خودمان را گول می زنیم.... تلاش..تلاش..تلاش.. اگر از نصف کسانی که موفق هستند سوال کنید هیچکدامشان به این باور نبودند که روزی این چنین موفق می شوند.. اما مثل دانه ای کوچک بزرگ و بزرگتر شدند....و به یک درخت تنومند تبدیل شدند و ما آنها را در یک لحظه میبینیم... و می گویییم وای خدای من چقدر خوشبخت است....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[ چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, ] [ ] [ انسان زمینی ]

روزى اميرالمومنين عليه السلام در ميان گروهى از اصحاب خود نشسته و به گفتگو مشغول بود، در اين هنگام مردى نزد آن حضرت آمده گفت: يا اميرالمومنين! لواط كرده ام مرا پاك گردان. آن حضرت عليه السلام به او فرمود: اى مرد! چنين سخنى مگو شايد اختلال به تو دست داده باشد. فردا صبح نيز نزد آن حضرت آمده و گفت: يا اميرالمومنين! لواط كرده ام مرا پاك كن. باز امام عليه السلام به وى فرمود: اى مرد! به خانه ات برگرد، شايد حواس پرتى عارضت شده و تا سه بار بعد از دفعه اول نزد آن حضرت آمده و سخن خود را تكرار كرد، تا دفعه چهارم كه طبق قانون اسلام حد بر او ثابت شده بود، على عليه السلام به وى فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره مثل تو سه كيفر بيان فرموده و تو هر كدام را بخواهى اختيار كن. مرد گفت: آنها چيست؟ فرمود: 1- يك ضربه شمشير هر جا برسد. 2- بستن دست و پا و پرتاب از فراز كوه. 3- سوزاندن با آتش. مرد گفت : يا اميرالمومنين! كداميك از اينها سخت تر است؟ فرمود: سوزاندن با آتش. مرد گفت: يا اميرالمومنين! من همين را اختيار مى كنم . آن حضرت به او فرمود: پس خودت را براى آتش آماده كن. مرد برخاست و دو ركعت نماز به جاى آورد و در تشهد نماز به درگاه خدا عرضه داشت: خداوندا! من از گناه خود به سوى تو بازگشت نموده و از كيفر اخروى آن ترسيده به نزد جانشين پيامبرت و پسر عمش آمدم و از او تقاضاى پاك كردن نمودم و او مرا بين سه عقوبت مخير ساخت، خدايا! من سخت ترينش را برگزيده از تو مى خواهم اين عقوبت را كفاره گناهانم قرار دهى و مرا به آتش دوزخ نسوزانى و آنگاه برخاسته با چشم گريان به طرف گودالى كه برايش حفر كرده بودند رهسپار گرديده و شعله هاى فروزان آتش را نظاره مى كرد. در اين هنگام اميرالمومنين عليه السلام به وى فرمود: اى مرد برخيز! كه فرشتگان آسمان و زمين را به گريه آوردى و خداوند توبه ات را قبول كرد، برخيز و پس از اين به چنين گناهى بازگشت مكن. فروع كافى، باب آخر من حد اللواط، حديث 1. تهذيب، باب الحدود فى اللواط، حديث 7.

[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:لواط, ] [ ] [ انسان زمینی ]
صفحه قبل 1 ... 22 23 24 25 26 ... 42 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز:
دوستای دیروز:
دوستای هفتمون :
دوستای یک ماهمون:
کل دوستایی که تا حالا اومدن:
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت