آینده روشن
برای تازه شدن هیچ وقت دیر نیست 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان





روزى اميرالمومنين عليه السلام در ميان گروهى از اصحاب خود نشسته و به گفتگو مشغول بود، در اين هنگام مردى نزد آن حضرت آمده گفت: يا اميرالمومنين! لواط كرده ام مرا پاك گردان. آن حضرت عليه السلام به او فرمود: اى مرد! چنين سخنى مگو شايد اختلال به تو دست داده باشد. فردا صبح نيز نزد آن حضرت آمده و گفت: يا اميرالمومنين! لواط كرده ام مرا پاك كن. باز امام عليه السلام به وى فرمود: اى مرد! به خانه ات برگرد، شايد حواس پرتى عارضت شده و تا سه بار بعد از دفعه اول نزد آن حضرت آمده و سخن خود را تكرار كرد، تا دفعه چهارم كه طبق قانون اسلام حد بر او ثابت شده بود، على عليه السلام به وى فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره مثل تو سه كيفر بيان فرموده و تو هر كدام را بخواهى اختيار كن. مرد گفت: آنها چيست؟ فرمود: 1- يك ضربه شمشير هر جا برسد. 2- بستن دست و پا و پرتاب از فراز كوه. 3- سوزاندن با آتش. مرد گفت : يا اميرالمومنين! كداميك از اينها سخت تر است؟ فرمود: سوزاندن با آتش. مرد گفت: يا اميرالمومنين! من همين را اختيار مى كنم . آن حضرت به او فرمود: پس خودت را براى آتش آماده كن. مرد برخاست و دو ركعت نماز به جاى آورد و در تشهد نماز به درگاه خدا عرضه داشت: خداوندا! من از گناه خود به سوى تو بازگشت نموده و از كيفر اخروى آن ترسيده به نزد جانشين پيامبرت و پسر عمش آمدم و از او تقاضاى پاك كردن نمودم و او مرا بين سه عقوبت مخير ساخت، خدايا! من سخت ترينش را برگزيده از تو مى خواهم اين عقوبت را كفاره گناهانم قرار دهى و مرا به آتش دوزخ نسوزانى و آنگاه برخاسته با چشم گريان به طرف گودالى كه برايش حفر كرده بودند رهسپار گرديده و شعله هاى فروزان آتش را نظاره مى كرد. در اين هنگام اميرالمومنين عليه السلام به وى فرمود: اى مرد برخيز! كه فرشتگان آسمان و زمين را به گريه آوردى و خداوند توبه ات را قبول كرد، برخيز و پس از اين به چنين گناهى بازگشت مكن. فروع كافى، باب آخر من حد اللواط، حديث 1. تهذيب، باب الحدود فى اللواط، حديث 7.

[ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:لواط, ] [ ] [ انسان زمینی ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 42 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری! تو رو از تو گدایی می کنم . خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ.... و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و نيايش با خلوص پاک است. خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟
امکانات وب

دوستای امروز: 38
دوستای دیروز: 2
دوستای هفتمون : 41
دوستای یک ماهمون: 929
کل دوستایی که تا حالا اومدن: 91382
نوشته های یک انسان زمینی: 207
یادگاری دوستان: 190
دوستای زنده: 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت